{"title":"ماهیت و حقیقت نفس و ارتباط آن با بدن در فلسفه غرب","authors":"صالح حسنزاده","doi":"10.30465/SRS.2020.33520.1799","DOIUrl":null,"url":null,"abstract":"درنظر آغازین، منابعی مانند رؤیاها، حضور ارواح و تنفس موجودات ازجمله خاستگاههایی استکه از فهم آنها تصور نفس پدید آمدهاست. یکیاز بزرگترین مشکلات فکری انسان ایناستکه ازخود، تصور درونیومعنوی داردکه تطبیق آن تصور بافهم فراگیر علمی از جهان مادی ازجمله جسم، دشوار است. ما خودرا موجودات دارای نفس و عقل تصور میکنیم، البته درجهانی که از ذرات مادی بیذهن تشکیل شدهاست. حال پرسش ایناستکه چگونه میتوان ایندو تصور را بریکدیگر انطباق داد؟ چرا مشکل تصور نفس درکنار تصور بدن اینقدر دشوار است؟ دستکم اززمان دکارت، مشکل نفس و بدن بهاینشکل درآمدهاست که چگونه میتوان ارتباط میان نفس و بدنرا تفسیر کرد؟ فلاسفه غرب در مفهوم «من» که هرکس با آن بهخودش اشاره میکند، اختلاف شدید دارند. درتبیین این اختلافات چه میتوان گفت؟ آیا آنچه بهآن اشاره میشود(من)، جسم است و جسمانی؛ یا نهجسماست و نهجسمانی ویا مرکب از این اقسام است؟ هدفما دراین مقاله ایناستکه باکشف وتفسیر دادهها بهروش تحلیل-توصیفی، ضمن تعریف فلاسفه غرب از نفس، راهحل آنان درخصوص ارتباط نفس و بدنرا تبیین کنیم . میتوان یافته اینتحقیق درباره نفس را، هست بودن دانست؛ نفس درقالب هیچ تعریف و تبیین علمی نمیگنجد و ما نمیتوانیم بگوییم چیست، لیکن میتوانیم بگوییم که هست و درپیرامون آن، شعور و حیات وجود دارد .","PeriodicalId":38487,"journal":{"name":"Studies in Regional Science","volume":" ","pages":""},"PeriodicalIF":0.0000,"publicationDate":"2020-12-05","publicationTypes":"Journal Article","fieldsOfStudy":null,"isOpenAccess":false,"openAccessPdf":"","citationCount":"0","resultStr":null,"platform":"Semanticscholar","paperid":null,"PeriodicalName":"Studies in Regional Science","FirstCategoryId":"1085","ListUrlMain":"https://doi.org/10.30465/SRS.2020.33520.1799","RegionNum":0,"RegionCategory":null,"ArticlePicture":[],"TitleCN":null,"AbstractTextCN":null,"PMCID":null,"EPubDate":"","PubModel":"","JCR":"Q4","JCRName":"Social Sciences","Score":null,"Total":0}
درنظر آغازین، منابعی مانند رؤیاها، حضور ارواح و تنفس موجودات ازجمله خاستگاههایی استکه از فهم آنها تصور نفس پدید آمدهاست. یکیاز بزرگترین مشکلات فکری انسان ایناستکه ازخود، تصور درونیومعنوی داردکه تطبیق آن تصور بافهم فراگیر علمی از جهان مادی ازجمله جسم، دشوار است. ما خودرا موجودات دارای نفس و عقل تصور میکنیم، البته درجهانی که از ذرات مادی بیذهن تشکیل شدهاست. حال پرسش ایناستکه چگونه میتوان ایندو تصور را بریکدیگر انطباق داد؟ چرا مشکل تصور نفس درکنار تصور بدن اینقدر دشوار است؟ دستکم اززمان دکارت، مشکل نفس و بدن بهاینشکل درآمدهاست که چگونه میتوان ارتباط میان نفس و بدنرا تفسیر کرد؟ فلاسفه غرب در مفهوم «من» که هرکس با آن بهخودش اشاره میکند، اختلاف شدید دارند. درتبیین این اختلافات چه میتوان گفت؟ آیا آنچه بهآن اشاره میشود(من)، جسم است و جسمانی؛ یا نهجسماست و نهجسمانی ویا مرکب از این اقسام است؟ هدفما دراین مقاله ایناستکه باکشف وتفسیر دادهها بهروش تحلیل-توصیفی، ضمن تعریف فلاسفه غرب از نفس، راهحل آنان درخصوص ارتباط نفس و بدنرا تبیین کنیم . میتوان یافته اینتحقیق درباره نفس را، هست بودن دانست؛ نفس درقالب هیچ تعریف و تبیین علمی نمیگنجد و ما نمیتوانیم بگوییم چیست، لیکن میتوانیم بگوییم که هست و درپیرامون آن، شعور و حیات وجود دارد .